سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش دلتنگی را نام کوچکی بود تا به جان می خواندمش.................
پاییز 1385 - رایحه خوش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 97197
بازدید امروز : 31
........... درباره خودم ...........
پاییز 1385 - رایحه خوش
........... لوگوی خودم ...........
پاییز 1385 - رایحه خوش
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
پژواک دل
ناقوس مستان
عاشق بی معشوق
اشک غم
دوستان
تنهای تنها

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

 
  • بی نهایت

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/28:: 12:27 صبح

     

    تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

    خود را نگران آن چه می دانی یا نمی دانی نکن .

    نه به گذشته بیندیش و نه به آینده فقط بگذار دستان خدا هر روز شگفتی های اکنون را برای تو بیاورند

    اگه نیوتن قبل از مرگش صورت ماه تو رو می دید، معنای حقیقی جاذبه رو می فهمید.

    ---------<------<@
    --------<------<@
    ---------<------<@
    این گل های رز مثل تو هستند با این تفاوت که میلیون ها از اونها وجود داره ولی تنها یکی از تو! گل باشی اما عمرت مثل گل نباشه.

    **************************

    مهم نیست دریا باشی یا قطره ،مهم این است :
    آنقدر زلال باشی که آسمان در تو منعکس شود


    هر چه بیشتر اوج بگیری از نظر مردمی که پرواز را نمی فهمند کوچکتر به نظر می رسی

    دنبال کسی نگرد که بتونی باهاش زندگی کنی!
    دنبال کسی بگرد که بدون اون نتونی زندگی کنی.

    بهتر است غرورتان را به خاطر کسی که دوستش دارید از دست بدهید تا اینکه او را به خاطر غرورتان از دست بدهید

    لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم؛
    غافل از اینکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.

    دوست داشتن کسانی که دوستمان دارند کار بزرگی نیست؛
    مهم آن است آن هایی را که ما را دوست ندارند، دوست بداریم.

    هیچ وقت دل به کسی نبند…چون این دنیا اینقدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمی شن…!!ولی اگه دل بستی,هیچ وقت ازش جدا نشو …!چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمی کنی…!!!!

    فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران…
    زلال که باشی، آسمان در توست….!!!

    به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

    ************************

    زندگی گل زردی است بنام غم
    زندگی مروارید غلتانی است بنام اشک
    زندگی فریاد بلندی است بنام آه
    جوونی رو به قیمت جون گرفتی زندگی

    ***************************

    خداوند به ما دو دست داده است، یکی برای گرفتن و دیگری برای دادن
    ،ما مخزن هایی نیستیم که برای ذخیره چیزها ساخته باشند
    .ما کانال هایی هستیم برای تقسیم چیزها

    هر شب نگرانی هایم را به خدا وا می گذارم
    .او به هر حال تمام شب بیدار است

    دنیا پر از آدم‌های مصمم است؛ عده‌ای تصمیم می‌گیرند کار کنند و عده‌ای هم تصمیم می‌گیرند بگذارند آنها کار کنند.

    بچه ها چه شوخی شوخی قورباغه های مرداب را سنگ میزنند و قورباغه ها چه جدی جدی میمیرند

    عشق همچون جوی آبی میماند که بدون صدا ولی تلاطم زیادی دارد
    عشق همچون برکه آبی میماند ساکن ولی با قدرت.
    عشق همچون کوهی بلند و بزرگ است ولی صبور.

    ************************

    زندگی مسابقه نیست
    زندگی یک سفر است
    و در آن مسافری باش
    که در هر گامش
    ترنم خوش لحظه ها جاری است


    نظرات شما ()

  • زندگی یعنی این

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/26:: 11:24 عصر

    زندگی زیبا نیست

    یا اگر هست برای من نیست

    زندگی هر چیزی

                    مثل گیلاس و گل بنفشه است

    همه گویند سبز است

    پس چرا تیرگی اش سهم من است

     

    زندگی زیبا نیست

    هر چه دارد کلک و نیرنگ است

    دزد و بیچاره و قصاب که هست

    دختر فاحشه و مردم و یک شهر گناه

    زندگی

         رسم بی معنی ما انسان هاست

    با خودم فکر کنان می گویم

    معنی زندگی یعنی این ها ؟

                         یعنی از عشق به هم خوردن و بیچاره شدن

    یعنی از واهمه لبریز شدن

     

    زندگی یعنی سرد

    ساکت و تشنه و درد

    همه با هم

            ولی از پشت فقط فکر جفا

     

    خوب رویی داشتم

    ناز او می دادم

    و به او می گفتم

    خوب من زندگی ام هستی تو

                               زندگی بود و به کام ما نساخت

    رفت و زشتی به پر و بال ستم دیده ما پرتاب کرد

    آه افسوس این شد

    با تمام این ها

    خوب من زیبای من

    زندگی ام زیباست

    چاره ای نیست انگار

    زندگی باید کرد

                 زندگی باید کرد


    نظرات شما ()

  • امو ختم که..

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/23:: 9:44 عصر

    آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست


    آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود


    آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی


    آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد


    آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
    آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت


    آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
    آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم


    آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی


    آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است


    آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند


    آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
    آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
    آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم


    آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
    آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان


    آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
    آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم


    آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
    آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد


    آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
    آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد


    آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم


    آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید


    آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد


    آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم



    نظرات شما ()

  • بگذر از نی حکایت می کنم

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/18:: 12:19 عصر

    گفتی:
    بگذر از نی
    من حکایت میکنم
    و ز جداییها شکایت میکنم
    نی کجای این نکته ها آموخته
    نی کجا داند نیستان سوخته
    بشنو از من بهترین راوی منم
    راست خواهی هم نی و هم نی زنم
    نشنو از نی ...نی نوای بی نواست
    بشنو از دل دل حریم کبریاست
    نی بسوزد خاک و خاکستر شود
    دل بسوزد خانه داور شود
    گفتم:
    گر بگویی دل چرا سوزد خطاست
    دل که میگویی حریم کبریاست
    کبریا را سوز از سوز دل است
    غیراز این من هرچه گویم باطل است
    نی کجا داند حدیث این فراق
    یا کجا خواند چه ها کرد این فراق
    از کجا شد سرنوشتم اینچنین
    یا چرا آمد بلایی بر زمین
    گویمت ای دل بسوز از بهر هیچ
    کاین جهان باشد حبابی روی هیچ
    دل بسوز، از درد و اندوه فراق
    "من چه گویم شرح درد اشتیاق"
    گویمت هردم که میبینم تو را
    دل بسوزد زین فراق تو مرا
    نی زن و نی هر دو را خواهم به دل
    تا بگوید حرف با آهنگ دل
    فاش گویم تا ابد شب تا سحر
    کز سحر آمد پدیدم چشم تر
    بودنش گنجی که آغوشم گشود
    رفتنش رنجی که آرامم ربود
    نی زن من تا ابد در نی بدم
    نی نوازد شرح درد ای عدم


    نظرات شما ()

  • عشق, ترجمه زخم است؛

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/16:: 12:3 صبح

    هرجا از عاشقی بپرسید : "عشق چیست؟",
    تنها به زخمهای خود اشاره میکند !!
    :"عشق ترجمه زخم است؛
    عشق, حاشیه انسان بر کتاب آفرینش است؛
    عشق, خلاصه جهان است؛
    عشق, چکیده ذرات و شیره کائنات است؛
    عشق, پاسخ مبهم انسان به ابدیت است؛
    عشق, جوابیه خدا به شیطان است؛
    عشق, انفارکتوس تدریجی محبت است؛
    عشق, سرطان دوست داشتن است؛
    عشق, خرید و فروش پایاپای عاشق و معشوقست؛
    عشق, پیغامیست که پرستوها به سرزمینهای دیگر میبرند؛
    عشق, لک لکیست که روی درخت خاطرات ما لانه دارد؛
    عشق, پنجره ایست که ما از آن ازدحام جهان را تفسیر می کنیم؛
    عشق, چهارده سالگی تحیر ماست؛
    عشق, اولین آهیست که در آینه کشیده ایم؛
    عشق, همان حالتیست که مارا به موزه میبرد؛
    عشق, همان فعل و انفعالیست که در برابر گل سرخ به ما دست میدهد؛
    عشق, همه آغوشهائیست که انسانها بر یکدیگر گشوده اند؛
    عشق, حاصلضرب همه تندیسهای الهی در نگاه ماست؛
    عشق, دل ماست تقسیم بر همه زیبائیها؛
    عشق, محلیست که دوست داریم از آن عبور کنیم؛
    عشق, دوچرخه ایست که باآن از جاده های کوهستانی ییلاق گذشتیم؛ 
    عشق, اولین کت وشلوارما در شب خودآگاهیست؛
    عشق, اولین حقوق ما ازباجه معرفت است؛
    عشق, عقد دائمی ما با غربت است؛
    عشق, شب نامزدی ما با جدائیست؛
    عشق, کارت تبریکیست که برای معلم سال اول خودمان می فرستیم؛
    عشق, حمله مغول به رویاهای ماست؛
    عشق, لحظات شکوهمندیست که یک کودک بر تلفظ "بابا" پیروز میشود؛
    عشق, لحظه عظیمیست که در آن,زنت برای معالجه قلبت,بیخبراز تو طلاهایش را میفروشد؛ 
    عشق, سر "تنها یی" آدمیست که زیر آب رفته است؛
    عشق, امتحان ورودی رحمت الهیست؛
    عشق, تبصره ایست که با آن میتوان به کلاس بالاتراز بهشت رفت؛
    عشق, خداشناسی عمومیست؛ 
    عشق, قویترین استدلال وجود خداست؛
    عشق, قند متافیزیکیست که در دل آدم آب میشود؛
    عشق, ماری جوانائیست که در گل آدم ریخته اند؛
    عشق, آمپول ب کمپلکس معرفت است؛
    عشق, قانون بقاء نروماده است؛
    عشق,  یک عمل جراحی حیرت انگیزست که خداوند روی قلب آدمی انجام داده است؛
    عشق, آسانسور حیات بشریست ؛
        - وای به حال کسی که توی این آسانسور گیر افتاده باشد!!!-
    عشق, نردبانیست که ما را از خود بالا میکشد
    عشق, خروج اضطراری انسان از کرویدر عادت است
    عشق, اتوبانیست که تا ته ابدیت میرود
    عشق, جناح رادیکال عرفانست؛
    - عاشقان پیوسته یک تحول بنیادی در استروکتور وجودند.-
    عشق, کاریست که تنها از سینه سوخته های محبت و دودچراغ خورده های معرفت بر می آید؛
    عشق, تنگه ایست که قایقهای میانه رو را به قایقهای تندرو تبدیل میکند؛ 
    عشق, اجاره بهای انسان در طبیعتست که هیچ عاشقی هرگز موفق به پرداخت کامل آن نمیشود؛
    عشق, جنگ جهانی اول و آخر احساساتست؛
    عشق, ملاقات عمومی موجودات با "جبرائیل" است؛
    - هر کس میخواهد عشق را تماشا کند به خود بنگرد.-
    عشق, من و توئیم باضافه یک پائیز قدم زنان؛
    - ما باید زمستانها را از عشق ذخیره کنیم. در روستاهای ما رسم است که عشق را روی ایوان پهن میکنند برای شبهای یلدای جدائی.- 
    عشق, ....."

    عشق, چار دیواری اختیاری نیست!!
       عشق, یک چاردیواری جبریست :
                      - ما آزادیم خود را بر عشق بیاویزیم یا
    خود را به عشق پرت کنیم.-
    عاشقان انواع گوناگونی دارد؛
    گاهی عاشقان خط دوست , حتی یک خال هم بر نمی دارند؛
    گاهی عشق یعنی به معشوق نرسیدن؛
    گاهی عشق یک زندگانی فجیع است؛
    - من الآن عاشقانی میشناسم که از صبح تا شب بدنبال یک لیوان خنجر میدوند, وهرگز به فیض فوز نمیرسند 
     من عاشقانی را میشناسم که طناب دار از دیدن آنان می لرزد, عاشقانی که "مرگ" برای آنان تا کمر خم میشود.-
    هرشب مرا میگیرند و بر قصیده ای طولانی میدوانند, هر روز در برابر کبوتران عطش من دوشیزه غزلی را قربانی میکنند.
    اکنون من سوزنبان قطارهای شلیک شده مثنویم.
    باید شبی شش هزار بیت بگویم تا یک بیت را از من نگیرند؛
     نفرین براین شاعران که دوزخیان زمینند,نفرین بر این شاعران که در جریان آرام اشکهای بشری طغیان می کنند,و در بیزاری, رودخانه های کهن را به یاد می آورند.
    سلام بر؛ 
                   "حضرت عشق


    نظرات شما ()

  • نامردیهـــــــــــــــا

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/10:: 10:14 عصر

    بیان نامرادیهاست این ها که من گویم


    همان بهتر به هر جمعی رسم کمتر سخن گویم


    شب و روزم به سوز و ساز بی امان طی شد


    گهی از ساختن نالم گهی از سوختن گویم


    خدا را مهلتی ای باغبان تا زین قفس گاهی


    برون ارم سر و حالی به مرغان چمن گویم


    مرا در بیستون بر خاک بسپارید که شبها


    غم بی هم زبانی را برای کوهکن گویم


    از ان گمگشته هم نشانی اور ای قاصد


    که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم


    تو ایی به بالینم ولی ان د م که در خاکم


    خوش امد گویمت اما در اغوش کفن گویم!!!

     


    نظرات شما ()

  • برای تو

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/9:: 9:59 عصر

    یک شب از همون شبا که غم میاد سراغت

    یک شب از همون شبا که هیچ کی نیست به یادت

    توی خلوت یک خواب تو رو دیدن دوباره

    شب غمگین وسیام شد پر  از ستاره

    تو تماشای نگاهت تو خنده هات می دیدم

    که دیگه قفل دلت شکسته شد شنیدم

    گفتی تو هجوم سایه ها کنارم می مونی

    قایق عشقمون را تا ته دنیا می رونی

    خونه خوابم خراب شد مرغ عشقم پر کشید

    دیگه هیچکس منو حتی توی خوابشم ندید

    خدا یارت


    نظرات شما ()

  • اشــــــــــــــک

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/8:: 12:41 صبح

    ای اشک صفا بخش جاری شو و دنیا را با همه ی زیبایی های ان در میان گیر . می دانی چرا؟؟ من تو را که به فرمان دل های سوزناک خود فرو می ریزی دوست دارم ... تو را که بر غم ها غصه ها و دردها و رنج ها و الام بی انتهای بشر مرهم می گذاری می ستایم
    تو را که به دل ها صفا می بخشی دوست دارم ... اری ... اگر دل ها پرشور نبود اشک نبود و اگر اشک نبود صفا وجود نداشت و اگر امیدی نبود عاشقی به اسم ... نبود . من دل عاشق پیشه خود را فقط به تو سپردم ولی تو صد ها دل به چنگ گرفتی . من تنها تو را برای پرستش خود گزیدم ولی تو پرستش دیگران را پذیرفتی . من فقط در دوری توست که که با گوهر اشک خود  غبار غم از دل می شویم ولی تو بر گریه ی من جز پوزخندی پاسخ نمی دهی . این یک مشت گوشت خون الود که بنام قلب خوانده می شود نخستین بار در دست تو به تپش افتاد ولی اینک از فشار اندوه و درد  کم کم از حرکت باز می ایستد و دیگر در دریای خون غوطه نمی خورد .
     
    ای اشک سوزان .. اتشین تر از انچه هستی فرو ریز . من سرشکی را که چون دلی بی محبت سرد باشد دوست ندارم . جاری شو از بالین من تا کنار افق و دریایی گرم و سوزان بگستران . می دانی چرا؟؟ می خواهم ان گاه که حرارت زندگی از بدنم زایل می شود  .. ان گاه که جسد سردم را به اغوش بی روح خاک می سپارند دل را به دست تو دهم تا ان را با خود بدان نقطه ی سربلند افق ببری و به دست نسیم خوشبو و دلپذیر که جان را نوازش می دهد و دل را به ستایش وامیدارد بسپاری تا به اسمانش ببرد و شاید پس از من دمی از اندوه و غم رهایی یابد ... تو را به حدی دوست دارم که تنها ذکر نام کافیست که سیل سرشک از دیدگانم جاری سازد . بی انکه بخواهم مجنون من باشی لیلی وفادار تو خواهم بود . بی انکه ارزو کنم در غم من اشک بریزی ارزومندانه از غم تو خواهم مرد ..!
     
     
    رخ ز دیده نگاشته به سرشک                وان سرشکش برنگ تازه سرشک
     
     
    دلم می خواهد دفتر دلتنگیم را باز کنم و از شب سرد و ساکتم حرفها بگویم . دلم می خواهد همه بدانند امیدم هم بداند که اهنگ عبور را با تمام وجودم احساس می کنم و اشک های ندامتگرم را سرازیر می کنم . چه بگویم از هزاران امید سبزی که در خانه ی دلم ویران می شوند ؟؟ چه بگویم از شب های منحوسی که سپیده خاموش را فریاد می زنند؟؟ هنگام پرواز است ولی نمی دانم حالا چرا؟؟!! بال هایم می سوزند بال های بی عروجم . بال هایی که در قفس مانده اند و از پشت میله ها فغان سر می دهند . چه کنم؟؟
    چه کنم که سرم به گونه ی شیر است دلم به گونه ی قیر است رخم به گونه ی نیل است و تنم به گونه ی نال ...
    پروردگارا .. اکنون با تو سخن می گویم . مگذار که در التهاب عشق بسوزم . می دانم که عشق کار کسی است که صبرویارای ان را دارد و من همانم که عشقم به او پایانی ندارد
     
    پروردگارا .. میدانم که می دانی او در کتاب عشقم معماست !! میدانم که می دانی بالاتراز کلمه ی زیباست !! میدانم که می دانی در دنیای خلوت وجودم فقط خیال او لبخند می زند و تنها یاد او حماسه ی تنهاییم است .
     
    پروردگارا .. از من نخواه که به او نیندیشم و خود را در اتش یاد او نسوزانم چرا که می خواهم در لحظات تنهاییم به یاد او فریاد بزنم و چشمه خشک وجودم را به فوران در اورم و اشک هایم را به یاد او سرازیر کنم . می خوانمش با ذره ذره وجودم .. می خوانمش با تمام تاروپود وجودم .. می خوانمش با تمام احساسم .. می خوانمش با تمام رگ هایم و او را همچون خون در رگ هایم جاری می سازم . کاش می توانستم چشم هایم را تهدید کنم تا دیگر اشک حسرت نبارد . کاش می توانستم این عشق اخر را فراموش کنم اما نمی توانم . می دانی که عشقم با ترس و لرز شروع شد . می دانم که میدانی عشقم حسرت نیست .
     
    پروردگارا .. دل تنگم فغان سر می دهد بی او چه کنم . او را از من مگیر که از دیروز تا حالا از بی خبری او در حال جان کندن هستم . تا به کی به انتظار بنشینم . اخ انتظار مرا از پا در می اوری چگونه جلوی تو را بگیرم . چگونه؟؟
    انتظار چشم دوختن به یک جاده بی انتها نیست . انتظار باوریست شوراور و شوریست در باور . انتظار یعنی تمنایی که با شوق در امیخته است . انتظار یعنی جستجو یعنی منتظر او
     
    ندهم دل به دست تو ندهم                         گر به تو دل دهم ز تو نرهم

     


    نظرات شما ()

  • گمان نمی کردم در قلبم ماندگار باشی

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/4:: 8:59 صبح

    آن زمان که تو را یافتم

    هرگز گمان نمی کردم  که در قلبم ماندگار باشی

    آمدی و پاکی و صداقت تو را در حاشیه ی قلبم قاب گرفتم

    تو نور بودی و من سایه وار بی تابت شدم

    با تو عاشق شدم

    با تو شاعر شدم

    با تو خندیدم

    و با تو آسمان چشمانم بارانی شد

    تو فرزند زمین نبودی

    دلت لبریز از آسمان بود

    رنگین کمان پاکی  تو چنان بر آسمان دلم پل زده بود

    که شاپرکهای نجیب عشق

    در چشم به هم زدنی به مهمانی شبهای بی ستاره ی قلبم آمدند

    هنوز هم گنگ و مبهوتم از آنچه که بر من گذشت

    هنوز هم باو ر ندارم که تو با آن همه سادگی و صفا

    اینچنین قلبم  را آماج تیر عشقت کرده باشی

    عاشقت شدم شیرینم

    به تو دل بستم مهربانم

    دیوانه وار می پرستمت عشق مقدس من.

    اما قسم به عشق  که تو را

    بی  بال و پر نمی خواهم .......پرنده ی  بی گناه من !!!!!!!!

    آسمان سهم توست

    من تو را پر گشوده و آزاد می خواهم

    درنگ نکن آرزوی شیرینم

    پرواز حق توست

    هر چند برای من تلخ اما...... نگاهت را از نگاهم بدزدان

    تا باران دیدگانم را نبینی

    و مرا به تماشای پروازت مهمان کن


    نظرات شما ()

  • عشق چیست؟؟/

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/7/3:: 8:57 صبح

    شاگردی از استادش پرسید : " عشق چیست ؟! "


    استاد در جواب گفت : " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور.

     اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب

     برگردی تا خوشه ای بچینی ! "


    شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت ...

    استاد پرسید : " چه آوردی ؟! "


    و شاگرد با حسرت جواب داد : " هیچ ! هر چه جلو میرفتم ، خوشه های

     پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین ، تا انتهای گندم زار

     رفتم ..."

    استاد گفت :
     " عشق یعنی همین"

    نظرات شما ()

    <      1   2   3      >