سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش دلتنگی را نام کوچکی بود تا به جان می خواندمش.................
قلب ماسه ای - رایحه خوش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 97384
بازدید امروز : 48
........... درباره خودم ...........
قلب ماسه ای - رایحه خوش
........... لوگوی خودم ...........
قلب ماسه ای - رایحه خوش
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
پژواک دل
ناقوس مستان
عاشق بی معشوق
اشک غم
دوستان
تنهای تنها

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

 
  • قلب ماسه ای

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/11/1:: 9:55 عصر

    دخترک با دقت تمام داشت بزرگترین قلب

     ممکن را توی ساحل با یک چوب روی ماسه ها ترسیم میکرد .

    شاید فکر میکرد هر چه این قلب را بزرگتر درست کند

     یعنی اینکه بیشتر دوستش دارد !

    بعد از اینکه قلب ماسه ای اش کامل شد سعی کرد

     با دستهایش گوشه هایش را صیقل دهد تا صاف

    صاف بشود شاید می خواست موقعی که دریا آن را با خودش می برد

     این قلب ماسه ای جایی گیر نکند!

    از زاویه های مختلف به آن نگاه کرد شاید می خواست

     اینطوری آن را خوب خوب بشناسد و مطمین

    بشود همان چیزی شده که دلش می خواست!

    به قلب ماسه ای اش لبخند زد و از روی شیطنت هم یک چشمک به قلب ماسه ای هدیه داد .

    دلش نیامد که یک تیر ماسه ای را به یک

     قلب ماسه ای شلیک کند !

    برای همین هم خیلی آرام چوبی را که در دستش بود

     مثل یک پیکان گذاشت روی قلب ماسه ای .

    حالا دیگر کامل شده بود و فقط نیاز به مواظبت داشت .

    نشست پیش قلب ماسه ای و با دستش قلب

    ماسه ای را نوازش کرد و در سکوت به قلب ماسه ای قول داد تا همیشه مواظبش باشد .

    برای اینکه باد قلب را ندزدد با دستها یش یک دیوار شنی دور قلبش درست کرد .

     دلش میخواست پیش قلب ماسه ای اش بماند

    ولی وقت رفتن بود نگاهی به قلب ماسه ای کرد و رفت .

    چند قدمی دور نشده بود که دوباره بر گشت

     و به قلب ماسه ای قول داد که زود بر میگردد و بقیه راه را

    دوید . فردا صبح دخترک در راه برای قلب ماسه ای گل چید و رفت

    به دیدنش .وقتی به قلب ماسه ای

    رسید آرام همان جا نشست و گلها را پرپرکرد

     و بر روی قلب ماسه ای ریخت .

    قلب ماسه ای با عبور چرخ یک ماشین شکسته شده بود .............


    نظرات شما ()