سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش دلتنگی را نام کوچکی بود تا به جان می خواندمش.................
درآبی چشم تو سر عشق پیداست - رایحه خوش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 97203
بازدید امروز : 37
........... درباره خودم ...........
درآبی چشم تو سر عشق پیداست - رایحه خوش
........... لوگوی خودم ...........
درآبی چشم تو سر عشق پیداست - رایحه خوش
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
پژواک دل
ناقوس مستان
عاشق بی معشوق
اشک غم
دوستان
تنهای تنها

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

 
  • درآبی چشم تو سر عشق پیداست

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/9/29:: 3:34 عصر
     شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
     
    فرشته پری به شاعر داد و

     شاعر ، شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش

    گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را

     زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام

     شد.دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.زیرا شاعری که

    بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است و فرشته ای که

     مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ است.


    نظرات شما ()