سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش دلتنگی را نام کوچکی بود تا به جان می خواندمش.................
سلام به دوستداران دل - رایحه خوش
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 97358
بازدید امروز : 22
........... درباره خودم ...........
سلام به دوستداران دل - رایحه خوش
........... لوگوی خودم ...........
سلام به دوستداران دل - رایحه خوش
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
پژواک دل
ناقوس مستان
عاشق بی معشوق
اشک غم
دوستان
تنهای تنها

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

 
  • سلام به دوستداران دل

  • نویسنده : مهم نیست:: 85/9/21:: 9:58 عصر

    نمیدونم ا زکجای غصه باید آغاز کنم.

     

     اصلا غصه ما تعریفی هست

     

    تا حالا شده بعضی شبها اونقدر دلت بگیره

     

     که فقط بخوای زار زار گریه کنی؟

     

    آخ نمیدونی چه حالی میده.

     

    تخلیه روحی میشی.نمیدونم تویی

     که الان داری این مطلب میخونی

     

     چه حالی داری .ولی اینو میدونم که دل پاکی داری.از کجا

     

     

    میدونم؟راستش من با عقلم تصمیم نمیگیرم با دلم فکر میکنم

     

     و تصمیم میگیرم.یعنی روراست بخوای بدونی

     

    عقل تعطیلش کردم رفتم تو کار دل.99% زندگی

     

     منو احساساتم تشکیل میده.بگذریم.اره بگذریم.

     

     

    تو این دنیای بزرگ دلهای زیادی هیت با صاحبان مختلف. تا

     

    حالا شده فکر کنی ببینی دلت از چه جنسیه؟ یا چه رنگیه؟یااصلا دلت مل کیه؟

     

    نکنه تو هم مثل من دلت تو جاده

     عشق جا گذاشتیش.دلت گذاشتی بمونه

     

     تا شاید یه رهگذر این جاده بیادو دلت

     برداره یه نگاهش کنه بگه: آخیش این دل

     

    کوچولویی که اینجاست صاحب نداره؟

     و اون وقت که تو با شجاعت

     

     تمام با صدایی بلند میگی:آهای اون دلی که دستته

     صاحب داره. صاحبشم منم. منی که

     

    دلمو عابرای ناسپاس این دنیا زیر پاهاشون له کردن.اون دل منه

     

     که مثل پهلوی مادرم زهرا شکسته شده.آره

     این دل منه که توش پراز حرفهای نگفته

     

    هستش. اون دلی که دستتونه دل یه بدبختیه که به جرم عاشق بودن

     

    کشتنش.اون دل منه که دیگه خسته شدم اینقدر سنگینیه بارش داره منو میکشه. آره

     

    اینقدر سنگین شده که دیگه برای خودمم

    هم جایی نداره.ای خواننده این مطلب

     

     اینارو نمیگم که دلت به هال دل شکسته من بسوزه اینارو میگم که مبدا

     

    خدایی نکرده دلی تو ایین دنیا باشه

     و تو اونو شکونده باشی.خوب فکر کن ببین دلی هستش که

     

    مهربونیه قلب تو میتونه مرحمی باشه برای زخماش؟ببین

     

    دلی هست که میخواد با دل تو پیوند بخوره؟تو هنوز دلت از شیشه

     

     هست هنوز رنگ دلت سبزه. اما من چی؟

    دلم از جنس شیشه خورده. رنگش ……….. 

     

    اصلا دلی تو سینه مونده که بخواد رنگی هم داشته باشه.

     

     آخه یه دلی که از جنس شیشه خوردس مگه رنگی هم داره.دل

     

     مارو همه شکستن تو هم بشکون.

     

     ولی دعا میکنم که خدا دلتو نشکونه.دل من عادت داره به شکستن.اینقد

     

     شکستنش دیگه جایی برای بند زدنش نمونده.ولی ما هم با همین دل شکسته

     

    خدایی داریم.

     

     به غیر خدا هم راه به جایی نداریم.نمیدونم چه حالی شدی

     

     ولی وقتی تا آخرش خوندی

     

     تورو به خدا قسمت میدم بشین خوب فکر کن که آیا این

     

    رسم عاشقاست ؟


    نظرات شما ()