گفتی :" آسمان انتقام تو را , از من گرفت ." گفتم : "من دعا نکردم ." گفتی :" او به من وفا نکرد." گفتم : " حالا مثل من شدی ! بی وفایی , تور ا شکست !" گفتی : " به تلخی مرگ نیلوفر ها شکستم ." گفتم :" تنها دل شکسته , هیچ مرهمی ندارد !" گفتی :" دستانت را به دستان من بسپار !" گفتم :" یک بار سپردم و آواره شدم ." گفتی :" قسم به عشق , این با من مجنونم !" گفتم :" قسم به شب به آسمان دل سپرده ام !" گفتی :" چتر دلم را پناه دلت می کنم !" گفتم :" باران , سهمی از زندگی من است ." گفتی :" زیر باران خیس و بی پناه می شوی ." گفتم :" خیس شدن دلیل دیوانگی من است ." گفتی :"بگذار من شاهزاده ی قلبت باشم !" گفتم :" قلبم سال هاست با زخمی کهنه , زندگی می کند !" گفتی :" من آمدم تا مرهم دلت باشم ." گفتم :" دل ناز پونه ها , مرهم دلم هستند." گفتی :"دل به من بسپار!" گفتم :" دلت در هیاهوی بی وفایی دیگری ست." گفتی :" تو منتظر من بودی !" گفتم :" مدت هاست انتظار را , در نقاشی رویاهای محالم رنگ آمیزی می کنم ... و تو , دلت هنوز اسیر بی او بودن است." گفتی :" از روزگار بی وفا دلم گرفته !" گفتم :" دل به دریا بسپار و از غم رها شو !" گفتی:" دلت با من نا مهربان نبود." گفتم :" دل تو بی وفایی را , بر قاب آبی اش نوشت." گفتی:" با هم ازاین دیارسفر کنیم ." گفتم :" تو سفر کردی و من تنها شدم ." گفتی :" این بار, تو همراه من بیا!" گفتم :" برو , من این دیار را عاشقانه دوست دارم !" گفتی :" او مثل تو عاشق نبود." گفتم :" عاشقی درد سختی بود!" گفتی:" این بار من عاشقم !" گفتم:" پس برگرد!...به سرزمینی که به نیت چشمانش دلم را اواره کردی .. برگرد من سالهاست , بی تو نفس می کشم!
|