سلام

شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم

بي تو بودن را براي با تو بودن دوست دارم

باي

سلام داش عباس

مرسي كه به وبلاگم اومدي خيلي خوشحالم كردي

وبلاگت عاليه لينكت مي كنم اگه تو هم دوست داشتي ...

منتظرتم

غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سياهم

بگير از من تو اين دل ياد بودي که تنها لايق اين دل تو بودي

هزاران خواستند اين دل بگيرند ندادم چون عزيز دل

تو بودي

اين آينه تصوير پرداز دل ماست

برقاب قوسين تو سوگند

زيباترين معراج زيبايي همينجاست

وحي نگاهت سينه ام راکرده تسخير

در کوچه رگهاي دلم از جذبه غوغاست

گفتي غزل برگو غزال سبزهوشم

هرگز ندارد باروبره نخلي که تنهاست

آري حقيقت اين بود محبوب خوبم

کاش آسمان ميدانست درد من چيست !
کاش ميدانست نياز من چيست!
کاش ميدانست به يک قطره باران نيز قانعم....
کاش آسمان ميدانست درد مني که همان کوير خشک و بي جانم چيست!
دلم مثل کوير از محبت و عشق خشک و بي جان است ،
عاشقم ولي ، يک عاشق تنها!
يک عاشق بي کس ! عاشقي که معشوقش در کنارش نيست....
کاش دريا ميدانست کوير چيست!
راز درون دريا رويايي است محال براي همان کوير تنها!
دلم مثل کوير آرزوي ديدن دريا را دارد
اما دريايي نيست تنها يک خواب است و بس!
کاش باران ميدانست معني انتظار چيست ....
مني که همان کوير تشنه و بي جانم سالهاست که انتظار يک قطره باران را ميکشم اما افسوس که اين انتظار بيهوده است....
و اي کاش آسمان ميدانست درد دل اين کوير خسته و تشنه چيست.